جدول جو
جدول جو

معنی بهتر آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

بهتر آمدن
(نَ وَ)
غلبه کردن. فائق شدن: و از وی (از بلغار) مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون آید که با هرچند که بود از لشکر کافران حرب کنند و بهتر آیند. (حدود العالم). و ایشان (مردم روس) با همه کافران که گرد ایشان است حرب کنند و بهتر آیند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ وَ نَ)
بار دادن. باردار شدن. به ثمر رسیدن. مثمر شدن. حاصل آوردن. به میوه و گل نشستن درخت. گل و میوه آوردن:
مگردان بما بر دژم روزگار
چو آمد درخت بزرگی ببار.
فردوسی.
بسی برنیامد برین روزگار
که آزاده سرو اندر آمد ببار.
فردوسی.
آدم دیگرباره بر گاو شد و گندم بکشت و ببار آمد و بکوفت و پاک کرد. (قصص الانبیاء).
دانه به انبازی شیطان مکار
تا ز یکی هفتصد آید ببار.
نظامی.
هر آنکو نماند از پسش یادگار
درخت وجودش نیامد ببار.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ طَ)
مفید بودن. فایده داشتن. (ناظم الاطباء). لازم بودن:
چنین پاسخ آوردش اسفندیار
که گفتار بیشی نیاید بکار.
فردوسی.
اگر صد هزارند و گر صد سوار
فزونی لشکر نیاید بکار.
فردوسی.
تو این تاج و انگشتری را بدار
بود روز کاین هردو آید بکار.
فردوسی.
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان بکار آید.
فرخی.
امیر ضعیف بکار نیاید. (تاریخ بیهقی).
بود پادشا سایۀ کردگار
بی او پادشاهی نیاید بکار.
اسدی.
خرد ما را بکار آید اگر چند
نمیدارد بکارش نابکاری.
ناصرخسرو.
با خاطر منور روشن تر از قمر
ناید بکار هیچ مقر قمر مرا.
ناصرخسرو.
فعل و سخن مر ترا بکار کی آید
چون تو همی مست کرده ای دل هشیار.
ناصرخسرو.
گفت چرا مرا میزنید آنکس را میطلبم که شما او را میطلبید و من پیش از شما او را شناخته ام مرا مزنید که من شما را بکار آیم. (قصص الانبیاء ص 199).
و اسبابی که پارسیان را بکار آید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 137). و گیاه مرغزار ’قالی’ بزمستان بکار آید و تابستان چهار پایان را زیان دارد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 154).
درستی گرچه دارد کار و باری
شکسته بسته نیز آید بکاری.
نظامی.
هرکه کند صحبت نیک اختیار
آید روزیش ضرورت بکار.
نظامی.
بکار آی اندرین کارم به یک چیز
که روزی من بکار آیم ترا نیز.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ عَ)
مرکّب از: ب + زیر + آمدن، پیاده شدن. فرود آمدن. (یادداشت بخط مؤلف) : پس از منبر بزیر آمد و بخانه اش بردند. (قصص الانبیاء ص 238)، پس از منبر بزیر آمد و اسامه را بخواند و امیر کرد. (قصص الانبیاء ص 233)، داود از کوه بزیر آمد و در میان لشکر خویش و آن مسلمانان وی را دعا گفتند. (قصص الانبیاء ص 148)،
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع شدن. گرد شدن. یکی شدن. بهم پیوستن دو چیز. سر بهم آوردن. (فرهنگ فارسی معین). جمع شدن و بسته شدن. (ناظم الاطباء) :
و ایشان بهم آمدند چون کوه
برداشته نعره ها بانبوه.
نظامی.
رفت بسی دعوی از این پیشتر
تا دو سه همت بهم آید مگر.
نظامی.
، که دخل و تصرفی در امری ندارد. غیردخیل در کارها. رجوع به دخل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ مَ)
قبول کردن. پذیرفتن. راست پنداشتن. باور کردن:
نشان داده بود از پدر مادرت
ز بهر چه نامد همی باورت ؟
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزیر آمدن
تصویر بزیر آمدن
پیاده شدن، فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسر آمدن
تصویر بسر آمدن
بانتها رسیدن تمام شدن، مردن در گذشتن، جوش کردن بغلیان آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهم آمدن
تصویر بهم آمدن
پیوستن دو چیز سر بهم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار آمدن
تصویر بار آمدن
تربیت شدن، پرورش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به سر آمدن
تصویر به سر آمدن
تمام شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهتر آمد
تصویر بهتر آمد
نافع تر انفع سودمندتر به آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار آمدن
تصویر بار آمدن
((مَ دَ))
تربیت شدن (چه خوب چه بد)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
يتحسّن
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
Better
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
améliorer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
개선하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
改善する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
بہتر ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
daha iyi olmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
kuboresha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
উন্নত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
सुधारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
לשפר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
mejorar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
memperbaiki
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
ดีขึ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
verbeteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
migliorare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
melhorar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
poprawiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
покращувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
verbessern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
улучшать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بهتر شدن
تصویر بهتر شدن
改善
دیکشنری فارسی به چینی